دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق عزت نفس که در آن به بررسی (چارچوب) ادبیات نظری و پیشینه نظری پژوهش در تحقیقات داخلی و خارجی می پردازیم.
تعداد صفحات | 49 |
حجم | 75/791 کیلوبایت |
فرمت فایل اصلی | docx |
چارچوب نظری و پیشینه پژوهش عزت نفس عنوان این نوشتار است که در آن مبانی نظری و پیشینه تحقیق تشریح و بررسی می شود. عزت نفس عبارت است از احساس ارزشمند بودن. این حس، از مجموع افکار، احساسها عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی میشود. افرادی که احساس خوبی نسبت به خود دارد، معمولاً احساس خوبی نیز به زندگی دارند. آنهامیتوانند با اطمینان، با مشکلات و مسئولیتهای زندگی مواجه شوند و از عهدهی آنها برآیند (حسینی، 1382). عزت نفس را میتوان عقیدهای که فرد درباره مجموعه تواناییها و شایستگیها و ویژگیهای خود دارد تعریف کرد. به طور کلی میزان عزت نفس، در طول دوره نوجوانی، به استثناء مواقعی که در محیط دگرگونیهای مهم رخ میدهد، به همراه سن افزایش مییابد. البته، بین دختران و پسران از نظر تحول عزت نفس تفاوتهایی وجود دارد (گنجی، 1376 به نقل از دوراهکی، 1392).
عزت نفس چیزی به مراتب بیش از احساس خود ارزشمندی است. به طور دقیق عبارت "نفس" یعنی:
1. اعتماد به توانایی خود در اندیشیدن و اعتماد به توانایی خود در کنار آمدن با چالشهای اولیهی زندگی است.
2. اعتماد به حق خود برای موفق و شاد بودن است، احساس ارزشمند بودن و شایسته بودن است.
داشتن حق ابراز نیازها و خواستههاست. تمایل به رسیدن و نیل به ارزشها و برخوردار شدن از ثمرات تلاشهای خویشتن است (ناتایل براندن، 1380). داویس (1990) معتقد است که عزت نفس یعنی اینکه فرد تا چه اندازه خود را با ارزش احساس کند. عزت نفس شامل احترام و رضایتمندی فرد از خودش است (دوراهکی، 1392).
فهرست مطالب
1-6-1-تعریف مفهومی عزت نفس
1-6-2-تعریف عملیاتی عزت نفس
1-5-1-2 شکلگیری عزت نفس
2-5-1-2 اصول عزت نفس
3-5-1-2 منابع عزت نفس چیست؟
4-5-1-2 پیامدهای ناشی از عزت نفس پایین
2-8-پیشینه پژوهشی درمان عزت نفس
1-6-1-6- . پژوهش های داخلی:
1-6-1-6- 2-3-3-2. پژوهش های خارجی:
منابع
منابع فارسی
منابع انگلیسی
دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق عزت نفس که در آن به بررسی (چارچوب) ادبیات نظری و پیشینه نظری پژوهش در تحقیقات داخلی و خارجی می پردازیم.
تعداد صفحات | 37 |
حجم | 72/458 کیلوبایت |
فرمت فایل اصلی | docx |
ادبیات نظری و پیشینه تجربی عزت نفس عنوان این نوشتار است که در آن به بررسی (چارچوب) مبانی نظری و پیشینه نظری تحقیق در تحقیقات داخلی و خارجی می پردازیم. شکل گیری و ارتقای عزت نفس از اوان کودکی تا لحظه مرگ و مهمترین مسئله سلامت روانی و اجتماعی انسان است (مک دونالد1994،20-19). باورها و ارزشیابی هایی که نسبت به خود در ذهنم میپرورانیم تعیین میکند که ما چه کسی هستیم، توان انجام چه کاری را داریم و چه کسی خواهیم شد(برنز، 2 1982) این افکارها و فشارهای داخلی نیرومندی هستند که با توسعه یک مکانیزم هدایت کننده انسان را در سراسر زندگی به سوی رشد و تعالی پیش میبرند. عموماً برداشتها و احساسات افراد نسبت به خودشان تحت عنوان عزت نفس و خود پندار نامیده میشود.
عزت نفس رضایت فرد نسبت به خود احساس ارزشمند بودن است. به عبارت دیگر منظور از عزت نفس آن است که فرد نسبت به خود چگونه فکر میکند و چقدر خود را دوست داشته و از عملکرد خود راضی میباشد. به خصوص به لحاظ اجتماعی و تحصیلی خود را چگونه احساسکرده و میزان هماهنگی و نزدیکی خود ایده ال و خود واقعی را چقدر میداند. (ولز 3 2002،4-431).
عزت نفس به عنوان یکی از شاخصهای مطرح و قابل سنجش در روانشناسی در نظر گرفته میشود. یکی از ویژگیهای شخصیت بهنجار برخورداری از عزت نفس است. عزت نفس عبارتست از درجه تصویب و تایید و ارزشی که شخص نسبت به خود احساس میکند و یا قضاوتی که فرد نسبت به ارزش خود دارد و یا به عبارت دیگر میزان هماهنگی و نزدیکی خود ایده آل و خود واقعی شخص است. (استارت 4، 1995) افراد با عزت نفس بالا به خود اعتماد دارند و نسبت به افراد با عزت نفس پایین ارزش بیشتری برای خود قایل هستند (گبلین 1988،1-14). در بین نیازها نیاز به عزت نفس از جایگاه خاصی برخوردار است به طوری که ارضاء آن میتواند بر روی سایر نیازها تأثیر مثبت داشته باشد (ولمن 1998،548-543وآلساکر 1998،145-123).
عزت نفس چهارمین مرتبه از سلسله نیازهای اساسی مازلو را تشکیل داده است (استاک ، 1995،241-223و بوری 1994،282-271). عزت نفس قضاوتی است که فرددر موردارزش خود دارد. (آلساکر 1998،145-123) در واقع میتوان گفت که عزت نفس درجه و ارزشی است که یک فرد به خودش نسبت میدهد (استاک 1995،241-223). برخورداری از عزت نفس را به عنوان عامل مرکزی و اساسی در سازگاری عاطفی و اجتماعی افراد میدانند. شخصی که از عزت نفس بالا برخوردار است خودش را به گونهای مثبت ارزیابی کرده، برخود مناسبی نسبت به خود و دیگران دارد. در مقابل کسی که عزت نفس پایین دارد اغلب منزوی شده و در ارتباط با دیگران اجتناب میکند و یا اینکه در ناامیدی تلاش میکند تا به دیگران و خودش نشان دهد که فرد لایقی است و با تامین سلامت و آرامش روانی و افزایش عزت نفس میتوان از بروز بسیاری از مشکلات و آشفتگیهای عاطفی و روانی در سنین نوجوانی پیشگیری کرد. (بوری 1994،282-271).
فهرست مطالب
1-6-1-تعریف مفهومی عزت نفس
1-6-2-تعریف عملیاتی عزت نفس
2-2. عزت نفس
2-2-1. علل عزت نفس
2-2-4-ابعاد عزت نفس
2-2-5-سطوح عزت نفس
-پیشینه پژوهشی درمان عزت نفس
پژوهش های داخلی:
پژوهش های خارجی:
2-9-جمع بندی
منابع
منابع فارسی
منابع انگلیسی
مبانی نظری و پیشینه تحقیق در مورد عزت نفس که در آن به بررسی ادبیات نظری و پیشینه نظری پژوهش در تحقیقات داخلی و خارجی می پردازیم.
تعداد صفحات | 52 |
حجم | 404/96 کیلوبایت |
فرمت فایل اصلی | docx |
دانلود ادبیات نظری و پیشینه پژوهش عزت نفس که در آن به بررسی (چارچوب) مبانی نظری و پیشینه پژوهش در تحقیقات داخلی و خارجی می پردازیم. عزت نفس سازه ای است که بر نحوه ی ارزشیابی شخص از خود و اندازه گیری احساس وی از خود ارزشیاش در مقایسه با این که چگونه است و آرزو دارد چگونه باشد، دلالت دارد(زانگ، 2005).
از نظر کوپر اسمیت ، عزت نفس به ارزشیابی فردی نسبت به خود اشاره دارد که بیانگر نگرشی از موافقت و پذیرش یا عدم موافقت نسبت به قابلت ها، اهمیت، موفقیت و ارزش خود می باشد که معمولا فرد این ارزشیابی را حفظ می کند. بطور خلاصه، عزت نفس یک قضاوت شخصی از با ارزش بودن است که از طریق نگرشهایی که فرد راجع به خودش دارد، نشان داده می شود و یک تجربه فاعلی است که فرد از طریق گزارشهای کلامی و دیگر تجلیات رفتاری ابراز می کند (کوپر اسمیت، 1976، 5).
راجرز عزت نفس را عبارت میداند از ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویشتن خود (شاملو، 1368). بطور کلی می توان گفت:« ارزیابی فرد از خود پنداره خود بر حسب ارزش کلی آن عزت نفس نامیده می شود و به فرد این امکان را می دهد که در رفتار هایش از یک روش بیشتر از روشهای دیگر پیروی نماید و بنابراین تلویحات رفتاری مهمی برای فرد در بر دارد. »(اسلامی نسب، 1373، 49).
فهرست مطالب
2-2-2 عزت نفس 18
تعاریف عزت نفس: 19
تفاوت عزت نفس، خودپنداره و اعتماد به نفس 21
نیاز حرمت و احترام به خود 21
دیدگاههای دانشمندان درباره عزت نفس: 22
نظرفروم : 23
دیدگاه بک: 23
دیدگاه هورنای: 24
دیدگاه ماریون: 24
دیدگاه الیس: 25
نظریه بندورا : 26
دیدگاه اریکسون: 26
دیدگاه های((انسان گرایی)) 27
نظریه مزلو: 27
نظریه ی راجرز: 28
2-3 ارتباط متغیرهای پژوهش 31
2-3-1 رابطه عزت نفس و عزت نفس: 31
2-3-2 رابطه تعصب و عزت نفس: 35
2-4 پیشینهی پژوهشی 38
2-4-1 پیشینهی خارجی 38
2-4-2- پیشینهی داخلی 44
جمع بندی 50
منابع و مآخذ
منابع فارسی
منابع انگلیسی
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 82 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 169 |
مقدمه
خداوند برای انسان در اساس بودنش بهرهوریهایی را فراهم آورده که مایه امتیاز او از غیرانسان است. به سبب آن وی را بزرگوار و مکرم داشته است. اصل عزت ناظر بر این ویژگی است و مقصود از این عمل آن است که باید انسان مکرم را عزیز داشت و مایههای عزت نفس او را فراهم آورد (اسلامی نسبت، علی، 1372).
خداوند خود همچنین میکند و خود را متکلف تدبیر و برآوردن عزتنفس انسان میسازد. از اینرو یکی از اوصاف خداوند «رب الغره» است این وصف نشانگر آن است که خداوند مالک عزت و هم تدبیرگر و عزت پرور است و اما باز آمدن عزت در آدمی، در راستای همان مایه کرامت او و حاصل آن است. هرگاه مایه کرامت او یعنی عقل به راه شکوفایی درآید و در پرتو آن از فرولغزیدن در ضلالت مصون میشوند، این مصونیت همان «تقوی» است، لازمه ادامه یافتن حرکت او در راه بهتر و برتر آمدن است (اسلامی نسبت، علی، 1372).
عزت نفس یکی از حالات انفعالی انسان است. هرکس در هر رتبه و مقام باشد خود را اگر بالاتر از دیگران نداند نمیتواند اذعان کند که پستتر یا پایینتر از دیگران است. انسان به برآوردن نیازهای خود قانع نیست بلکه همواره دنبال لذتی بالاتر میرود که جای معین ندارد و متناوب و ادواری هم نیست یعنی انسان خود را از هر چه هست بالاتر میداند و خواهش نخستین او این است که بگذارند هر چه هست بماند و مانع پیشرفت او نشوند، بنابراین بعد از رفع احتیاجات اولیه، مقداری از نیروی ذخیره شده برای منظور دیگری که میتوان آنرا به ارضای عزتنفس تعبیر کرد، صرف میگردد (شکیباپور، عنایتالله، 1369).
ارضای عزتنفس بوجوه مختلف ظاهر میشود، اول: تحصیل خوشبختی، دوم: استقلالطلبی و کسب قدرت، سوم: کبر و غرور، چهارم: احتیاج به اثریابی شخص و هیجانات روحی، پنجم: حس تملک که سبب میشود به تصرف چیزی پرداخته و اراده خود را بر دیگری تحمیل نماید (شکیباپور، عنایتالله، 1369).
خود و تعاریف آن
حدود پنجاه سال پیش اریکسن[1] مقدمهای درباره مفهوم هویت در روانشناسی نوشت که به سرعت این مفهوم به لحاظ نظری گسترش یافت و در تحقیقات تجربی نیز مورد توجه قرار گرفت. با گذشت زمان، این مفهوم تعاریف عملیاتیتری به خود گرفت به گونهای که بتوان آن را مورد سنجش و ارزیابی قرار داد. یکی از این تعاریف توصیف هویت یا مفهوم خود میباشد. کلمه خود دارای چند معنی است، معنای اول بر همانی دلالت دارد مانند کلمه خوسانی[2]، معنای دوم آن بر فردیت یا ذات یک شخص یا چیز دلالت دارد مانند خودم، خودت. معنای سوم به دروننگری یا عمل بازتابی اشاره دارد و اغلب به صورت پیشوند به کار میرود. مانند به خود اعتماد داشتن، خودآگاهی. چهارم آن که در خود، معنایی از استقلال و کنشوری خودمختار وجود دارد
(پورحسین، رضا، 1383).
خود در معانی و تعاریف گوناگون مطرح شده است که از آن جمله میتوان به تعاریف زیر اشاره نمود.
1- خود به معنای یک وجود فرضی و انگیزشی. این وجود فرضی، درونی، مهار کننده و هدایت کننده اعمال در مقابل انگیزهها، ترسها و نیازها است. در اینجا خود، یک وجود فرضی است. وجهی فرضی از روان که نقش معینی برای ایفا کردن دارد (پورحسین، رضا، 1383).
2- خود به معنای جزئی از روان آدمی که عمل درونگرانه دارد. این عمل دو نوع خود را با حیثیت فاعلی[3] و مفعولی[4] مطرح میکند که در نظریه «خود» جیمز به کار رفته است. در اینجا خود جزئی از روان تلقی میشود که عملی درونگرانه دارد.
3- خود به معنای موجود زنده. در این معنا خود به تمامی تجربه شخص پوشش میدهد. اصطلاح خود به صورت فراگیر و نسبتاً خنثی به کار برده میشود و اصطلاحاتی چون من[5]، شخص[6] فرد و ارگانیزم میتوانند معادل خوبی برای این معنی باشند (پورحسین، رضا، 1383).
4- خود به معنای کل سازمان یافته شخصی. در این معنی تأکید بر پیوستگی خود میباشد که میتوان واژه شخصیت را معادل آن به کار گرفت. کسانی که این اصطلاح را به معنی مزبور به کار میبرند غالباً آن را به صورت ساختاری منطقی که به طور غیرمستقیم از طریق تجربه استمرار شخص، علیرغم تغییرات زمان استنباط میشود، مورد استفاده قرار میدهند. به این ترتیب شخصیت معادل خوبی برای این کاربرد است (پورحسین، رضا، 1383).
5- خود به معنای هوشیاری، ادراک خود و هویت. در این مورد میتوان از واژههای خویشتن خویش آلپورت[7] مدد گرفت. خویشتن خویش ناظر بر هوشیاری انسان نسبت به هویت و وجود خود به عنوان یک واحد کامل و مجزا از دیگران است. در این آگاهی، انسان خود را به صورت یک واحد شکل یافته درمییابد و با وجود آگاهی از تکثر مؤلفهها و عناصر شخصیتی خویش دارد، خویشتن را به عنوان یک فرد میبیند، غیر از این حالت حالتی است که فرد دچار گسستگی شخصیتی و ناهنجاری میشود. ناهنجاری در این زمینه به صورت عدم هوشیاری نسبت به واحد بودن خویش قابل درک است (پورحسین، رضا، 1383).
6- خود به معنای هدف انتزاعی. این مفهوم در نوشتههای یونگ[8] و مزلو[9] بیان گردیده است. در ای خصوص دستیابی به خود، نمایش نهایی رشد روحگرایی است. مزلو نیز همین معنا را بیان کرده است منتها آن را در اصطلاح مرکبی تحت عنوان خود شکوفایی مطرح میکند.
7- خود به عنوان یکی از دیرینه ریختهای شخصیت[10]. این فرآیند یک نظام روانی است که درصدد اعتدال و توحیدیافتگی آدمی به کار گرفته میشود. یونگ خود را مرکز شخصیت میداند که بیان ناهوشیار و هوشیار قرارداد و کل وجود را دربر خواهد داشت و همه نظامهای دیگر شخصیت، چون اقمار آن میگردند و از دیرینه ریختها محسوب میشوند (پورحسین، رضا، 1383).
8- خود وسیلهای برای ارضای تمایل برتریجوئی، آدلر[11] 1969 با معرفی مفهوم خود خلاق معتقد است که این خود برای ارضای تمایل برتریجوئی و به کارگیری عوامل زیستی و اجتماعی در تجارب تازه و فعالیتهای ابتکاری مورد استفاده قرار میگیرد. به عبارت دیگر عوامل رشد شخصیتی در نظر آدلر بر محور «خود» عمل میکنند. برتریجویی، عامل انگیزشی مهمی در نظر آدلر است که میتواند رفتارهای آدمی را سامان دهد. خود، محوری است که این فرآیندها حول آن شکل میگیرند. خود را میتوان محرک تمایل برتریجوئی قلمداد نمود (پورحسین، رضا، 1383).
9- خود به معنای خویشتن. در این تعریف آلپورت برای اجتناب از ابهام واژه من و خود، واژه «کنشهای اختصاصی شخصیت[12]» را به کار میبرند. این کنشها شامل علم به بدن، علم به حرمت خود و برتریجویی و فکر و منطقی میباشند و به انسان، یکتایی و بیمانندی را هدیه میدهند. این مجموعه وحدت یافته که متشابه بودن فرآیندهای روانی بر آن پایه استوار است، خویشتن خوانده میشود (پورحسین، رضا، 1383).
10- خود به عنوان یک نظام حمایت کننده. سالیوان[13] 1963 با به کارگیری واژه نظام خود آن را یک عامل انگیزشی میداند که میتواند فرد را حفظ و حمایت کند. در این نظر خود معنای حمایت کننده دارد.
11- خود به معنای جزئی آگاه از میدان پدیداری[14]. راجرز خود را جزئی از میدان پدیداری میداند که از آن جدا شده و در اثر عمل متقابل ارگانیزم و محیط به وجود میآید. در این تعامل قسمتی از کل میدان ادراکی جدا میگردد و عنوان خود پیدا میکند که آگاهی انسان را از وجود و کنشوری خویش بوجود میآورد. خود عبارت است از احساسات، عواطف و تکاپوهایی که فرد نسبت به آن هشیار است و آنها را به عنوان اینکه متعلق به او هستند ارزیابی میکند. خود عبارت است از آگاهی به اینکه هست و کنشی دارد. این ادراک در نظر راجرز با حضور و تعامل در میدان پدیداری قابل حصول است. به عبارت دیگر خود به صورت مجرد قابل ادراک نیست. خود موجب میشود که انسان حضور خویش را در میدان پدیداری به عنوان یک شخص ادراک کند و با دیگران و پدیدهها تعامل برقرار کند (پورحسین، رضا، 1383).
[1]- Erikson, E. H.
[2] - Self- Same
[3] - I
[4] - Me
[5] - Ego
[6] - Person
[7] - Alport, G.
[8] - Jung, K.
[9] - Maslow, A.
[10] - Archetype
[11] - Adler, A.
[12] - PropriataFounetion of personality
[13] - Sullivan, H. S.
[14] - Self system