دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 604 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 124 |
مقدمه
پیشرفت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و فناوری در هر کشور، در گرو تربیت نیروی انسانی ماهر، متخصص، کاربلد و دارای اخلاق حرفهای مورد نیاز در بخشهای مختلف میباشد. سرمایهگذاری کلان (ملی، منطقهای، استانی و محلی) در هر بخش، نیازمند برنامهریزی و سرمایهگذاری در پیشرفت منابع انسانی میباشد. دانشگاهها، وزارت آموزش و پرورش و سازمانهای متولّی و فعال در زمینههای صنعت، خدمات، فرهنگ و هنر و فناوری؛ هر یک متناسب با وظایف قانونی خود تلاش میکنند، در حیطهی مأموریت محوله، زمینه دستیابی به هدفهای تعیین شده در قانون اساسی، سند چشمانداز20 ساله، مرجعیت علمی شدن ایران در سال 1404 و قانون برنامهی 5 سالهی پنجم را عملیاتی نمایند. (آموزش فنی وحرفهای درسال1400)»
کشورهای در حال توسعه به شرطی میتوانند در بازار کار رقابت کنند که در تکنولوژی های نوین مهارت داشته و از مهارتهای تخصصی برخوردار باشند. معمولاً نظام آموزش حرفهای هر کشور مانند یک نهاد، مسئول آماده سازی افراد برای کار قلمداد میشود(فیض پور، 1389).
مدرنیسم و ورود به دنیای پست مدرن، زمینهی تحولات زیادی را در مفهوم کار و اشتغال ایجاد کرده است. شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و علمی نوین همراه با مفهوم جهانی شدن، شرایط جدید و تازهای از مفهوم مهارت را که زیربنای کار و اشتغال است، مطرح کرده است. این مجموعه تحولات، زمینهای شد که مفهوم کار و شغل و از همه مهمتر برنامهی انتقال و آموزش مهارتهای کلیدی و اشتغالزا که ورود افراد به دنیای کار و مشاغل را فراهم میسازد، تغییر و تحولی اساسی پیدا کند(ایزدی، صالحی عمران و قربانی، 1389).
مبانی نظری پژوهش
برای ایجاد نزدیکی بین کارایی رشتههای دانشآموختگان هنرستانهای فنی و حرفهای و کاردانش و بازار کار مدلها و شیوههای زیر تدوین و توسعهیافته است. به نظر میرسد بتوان مجموع نظرات متخصصان را در سه رویکرد دستهبندی کرد.
1- رویکرد حرفهآموزی
2- رویکرد یکپارچهسازی آموزشهای عملی و نظری
3- رویکرد پرورش صلاحیتها و مهارتهای پایه
1- رویکرد حرفهآموزی
این رویکرد معتقد به ارائهی دروس حرفهای محض در مؤسسات خاص و مستقل (که از آنها به نام مدارس فنی و حرفهای یاد میشود) است. در این رویکرد، وظیفهی اصلی مدارس، آمادهسازی جوانان برای کسب و کار است و این هدف از طریق تنوع بخشیدن به رشتههای فنی و حرفهای در مدارس محقق میشود. در این رویکرد آموزش حرفهای خصوصاً از دههی 1970میلادی گسترش زیادی یافت و در تمام مقاطع تحصیلی زیر مطرح است(گرت لوز1378،ص16).
مقطع ابتدایی: آمادگی حرفهای
مقطع متوسطه: تقویت مهارتهای حرفهای
مقطع عالی: مهارتهای تخصصی
در قالب رویکرد حرفهآموزی چندین روش مورد استفاده دولتها قرار گرفته است که به اجمال به سه الگوی اساسی اشاره میشود.
الف) الگوی مدرسه- محور(school-besed model)
در این الگو، حرفهآموزی در محیط آموزشگاه صورت میگیرد(مانند کشورهای سوئد، انگلستان و آمریکا). در الگوی مدرسه- محور، اگرچه مدرسه مسئولیت آمادهسازی جوانان برای دنیای کار را برعهده دارد، در کنار آن از همکاری صنعت نیز برای پربارسازی آموزشهای مهارتی استفاده میشود.
ب) الگوی کار- محور(work- based model)
این الگو ناظر به نقش و اهمیت محیط واقعی کار در تربیت اثربخش صلاحیتهای شغلی است . در برخی کشورها، نقش مؤسسات صنعتی در آموزشهای مهارتی بسیار برجسته است و در برخی کشورها آشنایی با محیط واقعی کار از طریق کارآموزی (Apprenticeship) صورت میگیرد. درضمن، ارتباط نزدیکتری بین اولیای مدرسه و صاحبان صنایع برقرار میشود.استراتژیهای نیل به این اهداف عبارتند از:
1- قراردادن آموزش در موقعیت دنیای واقعی
2- ایجاد آموزشی که دنیای خارج را به کلاس درس بیاورد.
3- ایجاد فرصتهای یادگیری ورای کتب درس متعارف
4- رسیدن به تسلط علمی تحت شرایط مشابه دنیای حرفهای
ج) الگوی مدرسه/ کار- محور (school/work – based model)
در این الگو بخشی از فرایند آموزش دانش و مهارتهای شغلی بر عهدهی مدارس و بخشی بر عهدهی کارفرمایان و صاحبان صنایع است. بارزترین نمونهی این الگو کشور آلمان است. درآلمان مؤسسات صنعتی در کنار مدارس به آموزش صلاحیتهای شغلی میپردازند و بعضاً نقش آنها مهمتر از مدارس است.
وجه مشترک کلیهی الگوهای حرفهآموزی، متأثر بودن برنامههای درسی از مشاغل موجود جامعه است. نظام برنامهریزی در این الگوها، نظام مهارت- محور میباشد که بر اساس آن ابتدا مشاغل به وظایف اصلی آن تحلیل میشود و سپس مهارتهای مورد نیاز برای انجام وظایف شغلی تعیین میگردد.
2- رویکرد یکپارچه سازی آموزش عملی و نظری
در این رویکرد جدید، محور ایدههای مطرح شده این است که مرز بین آموزشهای حرفهای و علمی باید کمرنگ شود. معتقدان به یکپارچهسازی آموزش حرفهای و نظری، تجدیدسازمان دروس نظری و فنی و حرفهای را مطرح میکنند تا از آن طریق دروس به هم مرتبط گردند و دانشآموزان نیز بتوانند همه جنبههای شغل یا حرفه مورد نظر (ابعاد دانش و ابعاد مهارتی) را درک نمایند. به عنوان نمونه ادوارد بریتون (1991) در کتاب خود تحت عنوان پیوند دادن ریاضیات و علوم تجربی به دنیای کار، درهمتنیدگی آموزشهای نظری با آموزشهای حرفهای را مورد تأکید قرار میدهد.
درتوصیهنامههای اخیر یونسکو نیز این موضوع تقویت شده است که برای تطابق با تقاضاهای در حال تغییر بازار کار، باید دانش عمومی افراد برای تکمیل دانش فنی آنها ارتقاء یابد و آموزش برای مشاغل به صورت چندجانبه و میانرشتهای باشد.
3- رویکرد آموزش صلاحیتها و مهارتها ی پایه
رویکردی که شرح آن گذشت ، عمدتاً آموزشهای مورد نظر را در قالب برنامههای درسی مرسوم در مدارس و دانشگاه مد نظر دارد و لذا حیطهی عملکرد آن دورهی متوسطه و آموزش عالی است . اما برخی از صاحبنظران، ضمن قبول ضرورت آموزش حرفهای، این ایده را مطرح کردند که موفقیت شغلی علاوه بر چیرگی در مهارتهای علمی و عملی، مستلزم وجود یک سری مهارتها و عادات فردی نیز هست که ورای یک شغل خاص است. مثل ارزشگذاری برای کسب کار، مسئولیتپذیری، مخاطرهپذیری، انعطافپذیری و ... . لذا برخی از صاحبنظران، عدم موفقیت افراد در کار را بیش از پیش به ضعف آنان در انطباق با محیط کار نسبت دادهاند تا ندانستن مهارتهای کارکردی. به همین دلیل امروزه جنبههای مربوط به انگیزش افراد نسبت به کار و روابط متقابلشان در زندگی کاری، حتی مهمتر از کسب صلاحیتها در مهارتهای کارکردی تلقی میشود (گرت لوز 1373 ص 15). براساس این رویکرد، آموزش قابلیتهای شغلی باید از همان اوایل که کودکی شروع شود و در پایههای تحصیلی بالاتر تعمیق یابد.
در چارچوب رویکرد برنامهریزی درسی برای ایجاد مهارتهای عمومی و پایهی مورد نیاز اشتغال، روشهای آموزش صلاحیتهای متعدی ذکر شده است . مثلاً آیزنر (1997) در مقالهی« تربیت متناسب با شرایط شغلی و مهارتهای فردی» معتقد است آموزش اصول هنرها میتواند دانشآموزان را برای کار و شغل و زندگی آماده کنند. وی صلاحیتهایی نظیر درک روابط، توجه به ظرایف و توانایی تصمیمگیری در غیاب قواعد از قبل تعیین شده را برای آمادگی شغلی لازم میداند و معتقد است این صلاحیتها از طریق تربیت هنری ـ و نه تربیت حرفهای به مفهوم متعارف حاصل می شود (مهرمحمدی ،1381(
برنامه درسی و آموزش فنی و حرفه ای
جی گالن سیلور[1] و همکاران (1902)، برنامهی درسی را مجموعهای از فرصتهای یادگیری برای افراد تحت تعلیم تعریف می کند. باید توجه داشت که آماده کردن مجموعهای از فرصتهای یادگیری میتواند شامل یک برنامهی موضوع محور یا برنامهای براساس شایستگی باشد(جی گالن سیلور، ترجمه خوی نژاد، 1380، ص40).
برنامهی درسی فنی و حرفه ای علاوه بر آن که بر فرایند آموزشی متمرکز میگردد، در برگیرنده نتایج محسوس آن فرایند هم میباشد. این امر یکی از دلایل متعددی است که نشان می دهد چرا برنامهی درسی فنی وحرفه ای متمایز از سایر قلمروهای برنامهی درسی است. با مطالعه ی کتاب فینچ و کرانکلین، ترجمه ی خلاقی و همکاران (1389)، نکتهی مهمی در برنامهی درسی این نوع آموزشها دیده می شود و آن این است که فارغالتحصیلان این برنامهی درسی از نظر سطح مهارت علمی و فنی بایستی برابر باشند. به نظر می آید ویژگیهای برنامهی درسی آموزشهای فنی و حرفهای در دنیای امروز با خلاقیت محوری و کارآفرینی و تولید پیوند یافته است، لذا ارتباط نزدیکی با تحولات علمی بینالمللی و تحولات شغلی محلی دارد. ویژگیهای این برنامه درسی آن طور که در کتاب فینچ و کرانکلین آمده است به شرح زیر است :
1) پاسخگو بودن به نیازهای فناوری در جامعه
2) دارا بودن امکانات، تجهیزات و منابع آموزشی
3) هزینهبری
4) نقش بسیار مهم در اقتصاد، فرهنگ و اشتغال
یکی از عناصر مهم برنامهی درسی فنی و حرفه ای، فرایند یاددهی- یادگیری است، که از اهمیت خاصی برخوردار است؛ چرا که تفاوت آشکاری با برنامههای درسی دیگر در این عنصر، دیده میشود. از جمله این که در ارتباط فرایند یادگیری با بازار کار و پیوند آن با عملگرایی تأکید میگردد، برای همین مؤلف مشهور کتاب تربیت معلم در اوایل قرن بیستم، این فرایند را به خطوط مونتاژ یک کارخانه تشبیه کرده است. به لحاظ نتایج محسوس و آشکار این فرایند و همچنین تأثیرگذاری آن در چگونگی مهارت کارگران و مهندسان، سعی شده است در این تحقیق نیز کشورهایی مورد بررسی قرار گیرند که توانستهاند فرایند مذکور را با بازار کار هماهنگ و در نتیجه موفقیت خود را عرصهی اشتغال و اقتصاد و آموزش تضمین نمایند.
رویکردهای حاکم بر فرایند یاددهی – یادگیری در آموزشهای فنی و حرفه ای
الف- دیدگاههای فلسفی در ارتباط با فرایند یاددهی- یادگیری فنی و حرفهای
ب- دیدگاههای فرهنگی در ارتباط با فرایند یاددهی- یادگیری فنی و حرفهای
ج- دیدگاههای آموزشی در ارتباط با فرایند یاددهی- یادگیری فنی و حرفهای
الف- دیدگاههای فلسفی در ارتباط با فرایند یاددهی- یادگیری فنی و حرفهای
دو دیدگاه فلسفی «رشد اجتماعی» و «کارایی اجتماعی» که در دههی 1880، برآموزش و پرورش حاکم بود، بر ایجاد ارتباط یا تلفیق کار و آموزش تأکید دارد. دیدگاه اول بر رشد اجتماعی تأکید دارد ، یعنی پیوند کار و آموزش فرصتهایی را فراهم میآورد که فرد بتواند با فهمیدن از طریق تجربه کردن، بهنحو بهتری زندگی شخصی خود و بالطبع جامعه را بهبود بخشد . اما دیدگاه دوم ، توأم ساختن این دو را موجب بالا رفتن کارایی اجتماعی میداند که افراد را برای دنیای کار آماده می کند. در مجموع این دو دیدگاه به این اشاره دارند که اگر کار و آموزش با هم تلفیق شوند، کارگران ماهری خواهیم داشت که باعث بهبود زندگی شخصی و اجتماعی خواهند شد. براساس آنچه پاترسون (1990) و خلاقی (1997) براساس تجربهی انگلیس و استرالیا ارائه کرده اند، برقراری ارتباط میان محیط کار و آموزش را میتوان در قالب چهار الگوی «معلم محور»، «دانشآموز محور»، «برنامه محور» و «بازار محور» طبقه بندی کرد. از این الگوها، روشهای یادگیری مختلفی جهت تدریس در مدارس منشعب میشد که در هریک از آنها ، تمرکز بر فعالیت یکی از عناصر آموزشی یعنی معلم، شاگرد، برنامه و بازار کار بود . مثلاً در الگوی دانشآموز محور، فعالیتهای یادگیری درقالب کارآموزی، دنبال کردن سایه به سایه مربی، کار پروژهای، آموزش حین کار، مشابهسازی کار در کارگاهها، کاربینی و بازدید از محیط کار توسط دانشآموز ارایه میگردد . در الگوی معلم محور، فرصتهایی برای خود معلم در ارتباط با مراکز صنعتی، کسب تجربه و دانش از طریق کارآموزی فراهم میشود تا در هنگام تدریس بتواند آنها را به شاگردان منتقل کند. در شکل دیگری با دعوت متخصصان بخش صنعت برای حضور در مدرسه و سخنرانی برای دانشآموزان و یا تشکیل سمینار برای معلمان، فرصت یادگیری برای آموختن از کار بوجود میآید (خلاقی،1381).
ب- دیدگاه فرهنگی آموزش برای کار و بقا
مفروضات بنیادی این رویکرد متکی بر چند باور است : اول اینکه مدارس در آیندهی کشور نقش حیاتی دارند. ثانیاً مدارس میتوانند تأثیرات نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی حاصل از نظام بازار آزاد و روندهای اقتصادی غیرقابل کنترل را اصلاح نمایند. این طرح بر این نکته تأکید میکند که لازمهی داشتن شغل در جهان رقابتی بازارها و نیاز جوانان، تخصصهای روز آمدتر است(کپلن،1997،ص427). نظام آموزشی رسمی دورهی متوسطه، علاوه بر مهارتهای تدریس لازم عصر صنعتی، معرف نیاز به تدریس مهارتهای زندگی نیز است تا دانشآموزان را برای زندگی در عصر صنعتی یاری کند .
پیوند نظام رسمی آموزش و کار خارج از مدرسه در دههی 1970 در این رویکرد، به این اشاره میکند که کار حقیقی دانشآموزان، بهترین زمینهساز دوران بزرگسالی است. تربیت حرفهای باید با نظری تلفیق شود و فقط به طیف محدودی از مهارتها تأکید نکند. بسیاری از طرفداران تربیت حرفهای جدید به اقتباس از دیویی پرداخته و به «تربیت از طریق مشاغل و نه برای مشاغل» استناد مینماید. اقدامات جدید تربیت حرفهای، نقشهای جدیدی برای معلم و دانشآموز به ارمغان آورده و منجر به نابودی موانع میان تربیت نظری و حرفهای نموده است. در این پارادایم جدید دانشآموز مولد صرف نیست و دارای قابلیت یادگیری و حل مسأله است. در سنوات اخیر «سازمان آمریکایی کمیسیون کارگران» اشاره نمود که به 5 حوزه ضروری در اکتساب مهارتهای لازم معتقد است: کار کردن مؤثر با دیگران ، تخصیص منابع ، فهم نظامها با استفاده از تکالیف متعدد تخصصی برای حل مسأله ، مسأله های در هم تنیده ، مدیریت و استفاده از اطلاعات و تکنولوژی در برنامههای حرفه ای جدید .
ج- دیدگاههای آموزشی در ارتباط با فرایند یاددهی- یادگیری فنی و حرفه ای
1- رویکرد آموزشی مبتنی بر شایستگی
این روش توجه زیادی به کیفیت محصول یا خروجی نظام آموزشی دارد. این روش موجب تدوین استاندارهای شایستگی در بسیاری از کشورها شد (خلاقی1381). نورتون (1987)، معتقد است که آموزش مبتنی بر شایستگی، مخالف عقیده ی زمان قرون وسطی است. به نظر فوستر (1990)، استفاده از مدل های سنتی مبتنی بر مدرسه، ناکارآمد است. بعد از امتحانات عمیق درباره ی برنامههای مبتنی بر شایستگی (آنتونی داتون ،1990) مشخص شد که صنایع مبتنی بر شایستگی، پتانسیل زیادی برای استفاده در بازار صنعت دارد (اریک سالیوان، 2003). این رویکرد به یکپارچهسازی دانش، مهارت و نگرش در انجام وظایف واقعی و سنجش و ارزیابی در طول دوره اشاره می کند. هدف کلی این روش، دستیابی به شایستگیهای مندرج در برنامه است. هر مدرس موظف است به اندازهی کافی تجارب یادگیری متنوعی را فراهم کند تا فراگیران در فرصتهای ایجاد شده برای تسلط یافتن به حداقل مجموعه شایستگیها تلاش کنند. تئوریهای سرمایهی انسانی، استدلال میکنند که آموزشهای فنی و حرفه ای میتوانند مهارتهایی را به دانش آموزان، آموزش دهد که ممکن است برای کارفرمایان ارزشمند باشد و احتمال دستیابی به شغل را فراهم کند(یاسی شادیت و و التر مولر، 2000، ص 39).
خصوصیات مربیانی که از این روش آموزشی استفاده می کنند، به شرح زیر است :
üایجاد فرصت برای دانشآموزان برای نزدیک شدن به جهان خارج
üتجربهی یک محیط معنی دار برای یادگیری
üعملگرایی وتوسعه آموزش یکپارچه (رنتاوسلینک،2004،ص15).
2- رویکرد آموزشی مبتنی بر محل کار
در آموزش مبتنی بر محل کار، دانشآموز موقعیت را مدنظر قرار میدهد و مستقیماً با آن روبرو می شود و در عین حال استرس ناآگاهی را از بین میبرد. آنهایی که درک تحلیلی و تئوریک بهتری دارند از مزیت بیشتری برخوردارند و حداقل در شرایط انجام کار احساس فشار نمیکنند. مشخصهی آموزش مبتنی بر کار، روشهای عملی کارآموزان است. مسأله ی مهم گذر از آموزش به کار نیست، بلکه از آموزش به شرایط کاری است. افراد در آموزشهای فنی و حرفه ای چیزهای زیادی یاد میگیرند ولی با چالشهای زیادی روبرو میشوند که این امر باعث می شود اعتماد به نفسشان را از دست بدهند. ارانت و همکارانش(2004) نشان دادند که چگونه افرادی که با حمایت و چالش مواجه می شوند، بهتر و عمیقتر یاد میگیرند (وینزانستلی ،2009). با این توضیح آموزش مبتنی بر کار علاوه بر ایجاد شایستگی در فراگیر جهت انجام پروژهها، درک و تحلیل او را در برخورد با مسایل و مشکلات پیش بینی نشده، تقویت می کند. یادگیری کار محور و عمل محور، رویکردی است که توسط پروفسور رینالدریوانز در انگلستان در دهه 1960 آغاز شد و در سراسر جهان گسترش یافت. این روش که جزء فعالیتهای یادگیری است، احتمالات اصلاح شدهای برای پیشرفت فردی و حرفه ای فرد تأمین میکند و همچنین میتواند به بهبود سازندگی اقتصادی کمک کرده و باعث توسعهی اقتصادی گردد. اشتاین نیز خاطر نشان میکند که کارگر ماهری که در آینده تنها میتواند قدرت فیزیکی خود را ارائه دهد، مقتضیات جهان مدرن کار را برآورده نمیسازد، چرا که ماشینها بسیاری از اعمال او را در دست میگیرند (اشتاین 1965،ص 11). در این رویکرد، عمل به عنوان یک رفتار هدفمند درک میشود و از دیگر کنشهای انسانی برحسب درجه آگاهی و هدفمندی متمایز میشود.
[1] Saylor john Galen